تعداد بازدید : 14194
تعداد نوشته ها : 2
تعداد نظرات : 0
اخلاق در خانواده : محبت اساس موفقیت خانواده
اعضاء یک خانواده که رکن مهم آن زن و شوهر هستند، گذشته از ضرورتهائى که آنها را دور هم جمع مى کند، باید از پیوندى مقدس و درونى که همان محبت و احساس علاقه به یکدیگر است ، برخوردار باشند.
زن و شوهر نباید به حکم ضرورت ، با هم زندگى کنند، در هنگام ساختن یک بنا، میان آجرها هرگز علاقه در کار نیست ، فقط به حکم ضرورت در کنار هم قرار گرفته اند.
ولى در کانون خانواده چطور؟ آیا در زندگى مشترک آنها هم باید به حکم ضرورتها و ناچاریها با هم باشند؟ مسلما خیر، کانون خانواده باید از بنیاد محکمترى که همان علاقه و محبت است ، برخوردار باشد، حکمت متعالیه حضرت حق ، در یک حسابرسى و نقشه کشى دقیق بهترین فرصت را براى پى ریزى این بنیاد در اوائل ازدواج ایجاد کرده است ، شور و نشاط جوانى ، شهوت و احساس محبت بسیار به همسر در اوائل ازدواج ، فرصت طلائى است که همراه با پیوند جنسى ، پیوند دو قلب هم انجام گیرد و این عروس و داماد هستند که باید از این فرصت و بهانه ، نهایت استفاده را بکنند، و با انجام عوامل محبت آن را به گونه اى گسترش دهند که تا پایان عمر همدیگر را دوست و دلسوز هم بدانند.
اخلاق در خانواده : فرصت طلائى براى پیوند جاودانه
عروس و داماد باید توجه داشته باشند آن شور و عشق اولیه ازدواج که به خاطر مسائل جنسى و تازگى آن موجب علاقه شدید آنها نسبت به یکدیگر شده است تا آخر عمر خود بخود باقى نمى ماند، اگر از این فرصت طلائى براى ایجاد پیوند عمیق دوستى و حقیقى میان خود در ماوراى مسائل جنسى استفاده نکنید، هنگام رنگ باختن مسائل جنسى ، دچار مسائل عدیده اى خواهید شد که چه بسا تا آخر عمر دست به گریبان شما خواهد بود.
این شور و علاقه اگر فقط بر مبناى مسائل جنسى باشد پس از مدتى نه چندان طولانى حساسیت خود را از دست مى دهد و واقعیت زندگى بعد مهم زندگى مى شود، زیرا آن هیجانات و تحریکات شهوى و جذبه هاى اولیه از کار افتاده و آن میل شدید کاسته شده و کسانى که موفق شده باشند در آن فرصت محبت خود را در دل یکدیگر جا کنند، پشتوانه اى محکم جایگزین آن نموده اند که تا آخر عمر ضامن اجرائى سعادت آنان خواهد بود. و ما در این مبحث بر آنیم که توفیق الهى راههاى ایجاد این محبت را که پایه یک زندگى شیرین است جستجو کنیم ، تا بتوانیم اعضاء خانواده را مثل دو دوست در کنارهم داشته باشیم و دوست نداریم که پس از گذشت مدتى از سر آغاز ازدواج ، وقتى که واقعیات زندگى نمایان شد و گرد و غبار شهوات کاسته شد، زن و شوهر خود را نسبت به یکدیگر بى علاقه ببیند.
زندگى نباید بگونه باشد که با هم بسازند، سازش بوى جنگ و سپس تظاهر به صلح از روى ناچارى مى دهد، باید با هم بجوشند، غمخوار یکدیگر باشند، از دیدن یکدیگر لذت ببرند، نشاط مى یابد، سرمست مى شود و روحیه مى گیرد - خلاصه دلها باید با هم باشد نه جسم تنها، آن خانواده اى که اساس آن بخاطر ناچاریها است زندان است نه خانه ، آن زن و شوهرى که به خاطر فرزندانشان با هم هستند و مى ترسند اگر جدا شوند فرزندانشان ضایع گردند، خانه آنها اداره است ، میان زن و شوهر اگر غیر از محبت چیز دیگرى سبب اجتماعشان گردد موفق نخواهند بود، و اعضاء خانواده چه زن و چه شوهر به سختى باید مراقب باشند و این حقیقت را با تمام وجود درک کنند و بپذیرند که خانه ، زندان نیست و آنها هم سلولى نیستند، خانه اداره نیست و آنها مثل دو کارمند نیستند، خانه میدان جنگ نیست و آنها در مقابل دشمن قرار ندارند، اینها هیچ نیست ، خانه کانون گرم صفا و محبت است و در یک کلمه خانه محیط دوستانه زندگى است و ازدواج یک اشتراک و همکارى مقدس براى رسیدن به سعادت مى باشد.
نیاز به محبت
مسائل و احتیاجات زندگى نباید زن و شوهر را از توجه به نیازهاى یکدیگر و شخصیت آنها غافل کند، زوجین باید دقت کنند، حتى اگر دنبال زندگى شیرین هستند باید در درجه اول همسر خود را سالم و با نشاط داشته باشند، اگر هزاران وسیله رفاهى فراهم شود اما دل خوش و نشاط نباشد زندگى شیرین نیست .
حتى اگر یکى از طرفین از روى کوته فکرى به فکر سعادت و رفاه خود بیش از طرف دیگر هم باشد باز باید کارى کند که نشاط و سلامتى روحى و جسمى همسر خود را به بهترین وجه فراهم کند، گرچه اساس این تفکر که همسر خود را فقط به خاطر بهره ورى و سودجوئى یکطرفه خواستن ، فکرى خام و ابلهانه است .
در این راستاست که باید به شدت مراقب باشند، تا حقیقت هستى و رگ حساس همسر خود که همان روح و روحیات اوست نه تنها لطمه نخورد که از نشاط و سلامتى بیشترى برخوردار شود.
همه مى دانیم زندگى مشکلات دارد، موانع و سختیها در راه خواسته هاى به حق یا ناحق موجود است و مهمترین عامل موفقیت در مبارزه با مشکلات ، استقامت و همت و دلگرمى است ، روحیه شخص خود باخته و دلسرد و بى رمق در مقابل کوچکترین حوادث از کاهى کوهى مى سازد، تا چه رسد به کوه مشکلات ، اینجا چه باید کرد؟ یک همسر شایسته مخصوصا بانوان چه باید بکنند؟ آیا باید صرف نظر از مشکلات شوهر و مسائل درونى و بیرونى او، به فکر توقعات خود اگر چه بجا هم هست ، باشند؟ و نه تنها موجب دلگرمى نشده که روحیه او را خرابتر گردانند؟ هرگز.
در این موارد بیش از خواسته هاى خود سعى کنید به فکر همسرتان باشید، با محبت و ملاطفت و اظهار لطف و صفا و انجام نمودهائى از تواضع و خوش رفتارى ، روح او را آرامش داده و موجب شوید خانه محیط آرام بخشى براى او باشد و شما باعث تجدید قواى روحى و جسمى او باشید - حالا که بسیارى از مردم اجتماع بر خلاف دستورات دین و مکتب اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف وجدان و عقل خود، گرگ صفتى پیش گرفته اند، و منتظرند با کوچکترین بهانه ، یکدیگر را پاره کنند، و همچون گرگها بر سر منافع مادى به جان یکدیگر افتاده اند، سعى کنید که محیط خانه براى وى جاى امنى باشد به دور از این جنگ و گریز.
اخلاق در خانواده : راه کمک به همسر و دلگرمى در زندگى
خستگى مال روح است نه جسم و نه مشکلات ، درد و رنج مال روح است نه بدن ، ترس و بزدلى مال روح است نه بدن ، خود باختگى مال روح است نه بدن ، خلاصه مرکز اصلى اغلب صفات انسان روح است ، گرچه زمینه آن در مسائل مادى ایجاد مى شود، مشکلات در خارج وجود انسان پدید مى آیند، ولى روح خسته مى شود.
آنچه سخت است وجود مشکلات نیست ، بلکه سختى در خستگى روح است ، والا روح بلند و پر استقامت از مقابله با مشکلات نه تنها ضرر نمى بیند که آبدیده تر هم مى شود و بر تجربیات خود نیز در مقابله با مشکلات مى افزاید.
مشکل حقیقى این است که سختیهاى زندگى روح کسى را افسرده و خسته و بى طاقت کند، روح اگر افسرده باشد دچار بزرگترین نقصها شده است گرچه هیچ مشکلى در زندگى مادى نداشته باشد، و برعکس روح اگر با نشاط و نیرومند شد بزرگترین موفقیتها را داشته و بدست خواهد آورد، گر چه مشکلات چون کوهها بر سر راه او باشند.
راه موفق شدن در زندگى براى هر کسى در مقابله با مشکلات و سختیها یکى از دو راه است : 1 - برداشتن مشکلات خارجى و موانع 2 - تقویت روحیه ، راه اول ، راهى است که اغلب مردم به آن مى اندیشند و آن را تنها راه حل مشکل نیز مى پندارند، و سعى مى کنند که این مشکلها بوجود نیاید و اگر هم آمد مى خواهند همانها را برطرف کنند، و به همان نیز قانع هستند، و هر کس را نیز بدون مشکل مادى یافتند خوشبخت مى دانند و طبعا هر که مشکلات مادى دارد همچون فقر و مرض و شغل پائین و غیره بى چاره و ناکام مى پندارند، و این طرز فکر در عکس العمل مردم نسبت به طبقات جامعه کاملا هویدا است .
و لذا چون راه حل این مشکلات را در بر طرف کردن آن مى دانند، اگر نتوانند مثلا به یک بیمار کمک کنند و یا نیاز نیازمندى را بر طرف کنند، خود را ناتوان از کمک به وى مى بینند، در مسائل خانوادگى هم اگر با این سطح فکر رفتار کنیم ، چه بسا همسرى بگوید من که نمى توانم در مسائل مالى ، ادارى و غیره به او کمک کنم ، پس وظیفه اى ندارم .
اما راه حل دومى نیز هست که بسیار مؤ ثرتر و مفیدتر نیز خواهد بود، به این صورت که انسان توجه کند، فشار مشکلات بر روح آدمى است ، لذا با تقویت روحیه خود و یا کسى که درگیر مشکلات است او را در مقابله با مشکلات قدرتمند گرداند، کارى کند که خود بتواند مشکلاتش را بر طرف کند، یعنى درست از همان راهى که مشکلات فشار مى آورند، آن را برطرف کنیم ، اینراه از جهتى بسیار آسان تر و عمومى تر خواهد بود، و بسیار نیز مؤ ثر مى باشد.
وقتى کسى را یافتند که در اثر مشکلات تحت فشار روحى قرار دارد نگران است و دلگرمى را از دست داده ، روحیه او را تقویت کنید، تفاوت و امتیاز مهم این راه از روش اول این است که اگر بخواهیم مشکلات خارجى را برطرف کنیم ، چون مشکلات انواع مختلف دارند، یکنفر نمى تواند از هر جهت به او کمک کند.
همچنانکه تعداد زیاد مشکلات اگر با کمک مداوم تواءم باشد موجب تنبلى و وابستگى روحى مى شود و امکان کمک هم براى امثال همسران نیست ، بر خلاف روش دوم که ربطى به زیادى مشکلات و تنوع آنها و مخراج گسترده ندارد.
گفتن چند جمله سنجیده و مؤ ثر، همراه با اخلاق و رفتار محبت آمیز و تشویق صمیمانه ، بهترین کمک براى تقویت روحیه است چه از معلم به شاگرد، یا همسر به همسر، یا پدر به فرزندان و دیگران .
بعد از بیان آن مقدمه عروس و داماد مى توانند بخوبى رمز همیارى و خدمت به یکدیگر را دریابند.
اگر ساختمان وجودى هر انسانى به گونه اى است که خواه یا ناخواه در مقابل تشویق و دلگرمى و صمیمیت و محبت قوت مى گیرد و متاءثر مى شود.
چرا از این وسیله مهم در راه موفقیت زندگى استفاده نکنید؟ با محبت و ایجاد علاقه و اخلاق خوب و مودبانه و صفا و صمیمیت مى توانید پشوانه محکمى براى زندگى خود و موفقیت شوهر در مقابله با مشکلات و در نتیجه سعادت خود فراهم کنید.
انسان نیازمند و تشنه محبت است
انسان هر قدر هم که بزرگ باشد، چه از نظر سن و یا مقام ، باز از تنهائى گریزان است ، احتیاج به دوستى صمیمى و یکرنگ دارد، دوست دارد علاقه خود را براى کسى که نسبت به وى علاقه مند است صرف کند، بشرط آنکه طرف او واقعا طرف به وى علاقه مند باشد.
زوجین باید سعى کنند، این نیاز را برطرف کنند، یعنى از نظر دوستى نیز یکدیگر را غناء کنند، اگر پاى محبت در میان آمد، فضاى محبت و عالم دوستى و شور و هیجان محبت ، عالم دیگرى دارد با آثار و روشهاى مخصوص بخود.
خلاصه آنکه در فضاى محبت معادلات و معیارها بطور کلى دگرگون مى شود، و انسان به جهت ساختمان روحى خود مثل یک ماهى مى ماند که در فضاى محبت ، نشاط مى یابد و رشد مى کند، خطاها، سختى ها، کمبودها، مرضها، همه و همه جلوه دیگرى دارند، تو گوئى اکسیرى است که اگر به سخت ترین مشکلات زده شود آن را راحت و زیبا مى کند.
افسوس که قدر این گوهر و ارتباط و تاءثیر آن در زندگى خانوادگى و اجتماعى ناشناخته است .
انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتى از کسى یافت با تمام وجود به او علاقه مند مى شود و انس مى گیرد وگرنه بناچار وقتى آب زلال و شیرین نبود به آب شور هم بسنده مى کند.
براى همسرتان آب شیرین ، و گوارائى باشید در محبت ، و غذاى لذیذ و خوشمزه اى از محبت تدارک ببینید که مشتاقانه بسوى خانه آید، نه آب شور دواى تلخى که بناچار باید خورد و تحمل کرد.
شرط اول محبت ، شناخت روحیات همسر است .
اولین قدم براى ایجاد محبت شناخت یکدیگر و روحیات طرفین است ، اینکه یک سلسله مفاهیم و دستورات را شما یاد بگیرید و بدون درک موقعیت مناسب همسرتان آن را بکار برید چه بسا برعکس نتیجه مى دهد.
خلاصه آنکه عقل و هوش و درایت و ذکاوت همسر در این راه مهمترین وسیله براى موفقیت است .
اینکه شوهر یا همسر شما از چه چیز خوشحال مى شود و یا ناراحت مى شود؟ نسبت به چه کسانى یا چه کارهائى علاقه مند است ؟ چه وقت خسته است ؟ چه وقت باید او صحبت کرد و چه صحبتى باید کرد؟ چه موقع باید نیازهاى مادى خانواده یا خود را بازگو کنید، در چه شرائطى باید گله کرد؟ چگونه باید گفت ؟
اینها از امورى نیست که بتوان براى آن مقررات دقیقى وضع کرد. هر انسانى در شرائط خاص خود بسر مى برد، چه زن و چه مرد، روحیات او در اثر خانواده و اجتماع و مدرسه و غیره به اشکال مختلف شکل گرفته است .
این همسر هوشمند و عاقل است که در رهگذار زندگى باید همسر خود را درک کند، او را و موقعیت خانوادگى و اجتماعى و اخلاقى او را درک کند.
همچنانکه اغلب همسران نسبت به لباس و غذا و یا کیفیت آرایش دلخواه یکدیگر آگاهى مى یابند و سعى مى کنند حتى المقدور آن را رعایت کنند، مثلا یک بانوى هوشمند سعى نمى کند غذائى درست کند که فقط خودش علاقه مند به آن است و شوهرش از آن متنفر است .
درست همین روش را باید در تمامى مسائل زندگى پیاده کرده ، و این احتیاج به شناخت همه جانبه از همسر دارد.
با توقعات و روحیات نامطلوب چگونه باید برخورد کرد؟
البته معلوم است منظور روحیات فاسد و ضداسلامى همسر شما نیست در مقابل روحیات فاسد و نامناسب همسر باید ایستادگى کرد اما نه بگونه که نه تنها از آن اخلاق دست نکشد بلکه به شما هم بدبین شود خاص و موقعیت سنجى همراه با لطف و محبت مى خواهد. اگر همسرتان احساس کند شما دوست او هستید، سخن دوستانه مخصوصا از یک دوست قابل پذیرش است . ولو سخت باشد، اما اگر شخصیت او را در این راستا نادیده گرفتید، نه تنها از اخلاق نامناسب خود دست نمى کشد بلکه نسبت به شما نیز کم علاقه مى شود.
هر سخن جائى و هر نکته مقامى دارد.
هرگاه خواستید چیزى تقاضا کنید، نباید فقط به فکر گرفتن تقاضاى خود باشید و به هر قیمتى شده آن را بدست آورید، این کار مناسب محیط خانواده نیست بلکه به میدان جنگ و یا جنگل شبیه تر است .
مثلا شما براى خودتان یا فرزندانتان لباس مى خواهید، شوهر شما وارد خانه مى شود، بدون در نظر گرفتن موقعیت ، شروع مى کنید به در خواست کردن ، و چه بسا که عکس العمل تند او - گرچه نابجاست - روبرو مى شوید و دنبال آن ممکن است مسئله ادامه یابد و کم کم عواقب سوء پیدا کند، و با زیاد شدن تدریجى کدورتها رشته محبت پاره مى شود.
ولى یک بانوى عاقل مى داند هنگامى که هنوز شوهر خستگى کار روزانه را بر دوش مى کشد و براى استراحت به خانه آمده ، وقت گذاشتن کار دیگرى بر عهده وى نیست ، او باید صبر کند تا شوهر خستگى بگیرد، سپس با وى راجع به مسائل مختلف اندکى صحبت کند، چه بسا در امور زندگى دچار مشکلاتى باشد، اعصابش در اثر حادثه اى کوفته شده باشد، مخارج تازه اى برایش پیش آمده باشد، که اگر بى حساب و کتاب ، تقاضا کند مسلما جواب منفى خواهد گرفت ، و اگر موقعیت مناسب بود با نرمى و از روى محبت ، تقاضاى منطقى خود را بنماید.
این همسر اشتباه مى کند.
آن همسرانى که گمان مى کنند اگر با سرسختى و درشتى و به زحمت انداختن همسر خود خواسته خود را تحمیل کرده به دست آورده اند، زیرک و موفق هستند، بسیار در اشتباهند، آنها مثل کسى هستند که براى خرید قند به مغازه اى رفته بود، صاحب مغازه که سنگ ترازوى او از گل پخته بود، مقدارى در ترازو گذاشت ، رفت تا قند را بیاورد.
خریدار که به خوردن گل عادت داشت ، موقعیت را مغتنم شمرد و شروع کرد مقدارى از آن گل در ترازو را خوردن ، صاحب مغازه هم متوجه نشد و با آن گلها قند را کشید و تحویل داد، خریدار بیچاره خوشحال از اینکه زرنگى کرده و صاحب مغازه را فریب داده و گل او خورده است ، رفت غافل از اینکه کم شدن گل موجب کم شدن قند او شده است و او به خود ضرر زده است .
آرى ، آن همسرى که خوشحال است از اینکه با سختى و ایجاد ناراحتى به خواسته خود رسیده ، در حقیقت با بدست آوردن آن خواسته ، سنگ زیرین زندگى که همان محبت و علاقه است را به یک یا چند خواسته فروخته است . محبتى که شیرین تر از قند است را داده و گل آلوده اى را که با ناراحتى همراه شده گرفته است .
کیفیت محبت و ابعاد آن در انسان
هر انسانى بر حسب بافت روحى عقائد و ارزشهاى مسلط و یا مهمى که دارد، مسائل و امورى براى او اهمیت مى یابد و به نسبت شدت و ضعف شکل گیرى روح و فکر او نسبت به امور مختلف ، از خود عکس العمل نشان مى دهد، انتظار اینکه اگر کسى به چیزى یا انسانى ، علاقه داشت تحت هر شرائط و هر شکلى محبت را حفظ کند، بدون در نظر گرفتن ارزشهاى مهم و مسلط روحى و فکرى وى ، جاهلانه است .
اینکه انسان به چه چیز باید اهمیت دهد و چه چیزى لایق است که بیش از هر چیزى محبت انسان را جلب کند و محبوب انسان شود یک مسئله است ؟ و اینکه دوست و همسر یا پدر و مادر چه چیز را در درجه اول اهمیت قرار مى دهند مسئله دیگرى است ؟
همیشه اینطور نیست که محبتها بر طبق بایدها باشد، بلکه برعکس در صد کمى از محبتها در آن درجه که باید باشد هست .
مثلا ما مسلمانان معتقدیم مسلمان باید محبتش به خدا و رهبران دینى بیش از محبت او به هر چیز دیگر باشد، ولى آیا در واقعیت چنین است ؟ هرگز، زیرا محبتى که بسیارى از ماها نسبت به زن و فرزند و مال و مقام و غذا و لباس و آرزوهاى خود داریم با محبتى که به خدا داریم قابل مقایسه نیست ، ما براى بدست آوردن مسائل غیرالهى با شوق اقدام مى کنیم و تحمل مشقت مى نماییم و انتظارى هم نداریم ، اما همینکه پاى مخارج الهى و تحمل زحمت براى خدا پیش آید، قدمها سست مى شود و دستها بخیل مى گردد!
این نمونه ها نشان مى دهد که ما در اعتقاد خدا را قبول داریم و به او هم محبت مى ورزیم ، اما نه بمقدارى که معتقدیم باید محبت داشت ، درصدى از محبت به خدا و پیامبر و دین را هر مسلمانى دارد، اما به تناسب حالات روحى افراد و صفاى روح و اخلاق حمیده و یا رذیله و مسائل فکر و ارزشهاى دیگر، مقدار این محبت فرق مى کند، و به تناسب همان مقدار محبت ، براى دین خرج مى کنند.
مثلا اگر مسلمانى به دین 20 درجه محبت دارد اگر موردى پیش آید که به آن 50 درجه علاقه دارد، مثلا علاقه او به مال بیش از علاقه به دین باشد، مى بینیم که مسئله دینى را رها مى کند و آن کار خلاف دین را مرتکب مى شود؟ البته در این بین مسائل قابل بررسى بسیار است .
منظور این است که بدانیم دوستى مراتب دارد، اگر کسى در اثر برخورد با موردى ، نسبت به مسئله اظهار بى علاقه گى کرد، دلیل این نیست که مطلقا بى علاقه است بلکه فقط مى فهماند به آن چیز دیگر علاقه بیشترى دارد.
معیار و اندازه محبت در زن و شوهر
با این مقدمه آنچه بیان شد که زندگى محتاج محبت است و بدون محبت پایه هاى خانواده استوار نیست ، منظور این نیست که زن نسبت به شوهر و یا شوهر به زن باید چنان محبتى داشته باشد که هیچ چیز را مثل آن دوست نداشته باشد، اینکه بعضى از همسران توقع دارند همسرشان باید آنها را بر همه چیز و همه کس مقدم دارد، توقع نابجائى است .
توقع معقول از یک همسر آن است که محبت یک همسر را داشته باشد، یعنى همسر خود را بعنوان یک همسر پذیرفته و محبت همسرى را داشته باشد، دقت کنید، محبت خاص همسر، یعنى شوهر آن محبتى که باید یک شوهر به زن داشته باشد و زن آن محبتى را که یک زن باید به شوهر داشته باشد در همان حد زن و شوهرى ، داشته باشد، و طبعا این درجه مخصوص و معینى از علاقه خواهد بود.
مرا بیشتر دوست دارى یا...؟
اینکه یک زن شوهرش بپرسد مرا بیشتر دوست دارى یا پدر و مادرت را؟ سؤ ال نامعقولى است ، محبت به پدر و مادر سبک و گونه دیگرى است که ربطى به زن و شوهر ندارد و اگر شوهر بگوید پدر و مادرم را بیشتر دوست دارم ، نباید زن ناراحت شود که پس مرا دوست ندارى یا کمتر دوست دارى - هر کس باید پدر و مادر را بیش از دوست و همسایه و فامیل و همسر و غیره از مردم عادى دوست داشته باشد، و محبت هر کسى در جاى خود مطلوب است ، بنابراین اگر کسى پدر و مادرش را بر دیگرى مقدم کند، دلیل بى محبتى نیست ، توقع اینکه همسر شما، اگر شما را دوست دارد باید بر همه چیز مقدم کند، انتظار واهى و بیهوده است .
گذشته از اینکه در همان محبت زن و شوهرى هم افراد درجات مختلف دارند، و تا وقتى به حد افراط و تفریط نرسیده نباید توقع بیشتر داشت .
اینگونه همسر قابل سرزنش است
آرى آن شوهرى که قنارى خود را بیش از همسرش پذیرفته ، قابل سرزنش است ، و یا آن همسرى که لباس و آرایش را بر شوهرش مقدم مى نماید قابل سرزنش است ، اینکه مرد، به عیش و نوش با دوستان بپردازد و از همسرش غفلت کند، قابل سرزنش است ، اینکه زن متوقع باشد که همیشه باید همراه مرد باشد و مرد را مقید کند، که در هر سفرى باید او هم باشد و مرد حق ندارد با دوستانش به جائى رود یا تنهائى به یک میهمانى رود، توقع بى جاست .
همچنانکه اگر مردى یا زنى بدون هیچ مصلحتى ، پدر و مادر را در هر کارى خانواده خود دخالت دهد و خواسته همسر را نادیده بگیرد کار بجائى نیست ، اینکه حتما باید در هر کارى پدر و مادر نظر دهند وگرنه دیگرى ناراحت مى شود کار غلطى است که نه فرزند باید انجام دهد و نه پدر و مادر اندیشمند باید توقع این کار را داشته باشند.
برخوردهاى تند مقطعى معیار بى محبتى نیست
اگر همسر شما، در یک حالت خاص قرار گرفت و کارى کرد که شما ناراحت شدید، کسى یا چیزى را بر شما مقدم کرد، دلیل بر بى محبتى او نیست و یا دلیل بر کم محبتى او از مقدارى که باید باشد بعنوان یک همسر نیست ، اگر همسر شما تصمیم پدر و مادر خود را بر شما مقدم کرد و یا احیانا خواسته یک دوست را بر خواسته شما مقدم کرد، جاى نگرانى نیست .
کدام پدر و مادرى است که فرزندش را توبیخ نکرده باشد ولى با این حال دلیل بى محبتى آنها نبوده است ، اینکه یک یا چندبار تصمیم دوستى مقدم مى شود قابل مقایسه با آن همه توافق او با نظرهاى شما نیست ، یک یا چندبار مخالفت معیار بى محبتى و کم محبتى نیست و نباید انتظار داشت که همسر شما به شما چنان محبتى داشته باشد که تحت هیچ شرائطى با شما مخالفت نکند.
مسلما یک بار مخالفت با شما براى همسر شما سبک تر است از ناراحت کردن دوستى که احیانا موجب کدورت و جدائى مى گردد.
در محبت توقع بى مورد نداشته باشید
اگر همسر شما به مال و مقام و آبرو و غذا و لباس اهمیت مى دهد، حتما باید رعایت خواسته او را بنمائید، زیرا هیچ معلوم نیست که محبت زناشوئى و زندگى او چنان بالا و شدید باشد که بتواند از تمامى آنها چشم بپوشد.
و احیانا اگر به خاطر غذا و لباس و غیره ناراحت هم بشود - که نباید بشود - شما نباید این را دلیل بى محبتى او بگیرید بلکه باید متوجه باشید که او به دو یا چند چیز علاقه دارد، هم به شما و هم به مسائل دیگر، و این انتظار که همسر من نباید هیچ چیز دیگرى را دوست داشته باشد یا باید مرا بیش از همه دوست بدارد بطورى که هر چیزى را فداى من کند و در سایه این محبت تمام تمایلات خود را فراموش کند و سختى ها را تحمل کند، انتظارى جاهلانه است که با شکست و ناکامى مواجه مى شود، و در این راستا خشونتهائى که احیانا از همسر شما در اثر غضب و خشم صادر مى شود اگر ادامه نیابد و مقطعى باشد، چه بسا دلالت بر بى محبتى نمى کند، در حال خشم گاهى آدمى خود را و عزیزترین افراد را دشنام مى دهد یا میزند، ولى بعد پشیمان مى شود.
معیار محبت این نیست که هیچ وقت خشم نکند، آرى آن محبت بى اندازه که به عشق تعبیر مى شود مانع از غضب است ولى هرگز میان زن و شوهر نباید انتظار چنین عشق عمیق داشت ، علاقه و محبت زوجین به یکدیگر، در حد اعتدال کافى است .
منتظر محبت نباشید، محبت کنید.
حتى دشمن را هم مى شود دوست کرد.
بسیارى از افراد از جمله دو دوست یا همسران جوان و غیر جوان وقتى در اثر بروز مشکلات و مسائل مختلف که اغلب آنها ناشى از جهال طرفین است چه در مقام برخورد و چه در مقام پاسخگوئى و عکس العمل - که مى توانسته اند حتى آتشى را که دیگرى شعله ور کرده است با پاسخ مناسب خاموش کنند اما به آتش افروزى پرداختند. به هر دلیل که میان آنها کدورت ایجاد شد، گمان مى کنند که دیگر از دوست و همسر خود سرد شده و نسبت به او بى علاقه شده اند. و چاره جز بریدن و جدا شدن ندارند.
این افراد غافلند از اینکه محبت و صفا همانطور قابل زوال و نیستى است ، قابل ایجاد و برقرارى هم هست ، محبت مثل حیات نیست که چون برود دیگر برنگردد، حتى آهن سرد را هم دوباره مى شود گرم کرد و جوش داد.
گرچه توقع محبت و دوستى از افرادى که نسبت به هم سرد و بى تفاوت شده اند مشکل است ، ولى نتیجه بسیار عالى است ، شما که قبول دارید اگر این سردى موجود تبدیل به حرارت و صفا شود باز دوست و همسر خود را مى خواهید، بسیار خوب ، دست بکار شوید و با عوامل محبت زا این محبت را ایجاد کنید و مطمئن باشید که موفق خواهید شد.
خداوند به پیامبرش مى فرماید: بدى را به نیکى پاسخ ده ، خواهى یافت که دشمن تو همانند دوست صمیمى خواهد شد(-سوره فصلت ، آیه 34) و چه بسیارند افرادى که موفق شده اند از این روش به نیکى استفاده کنند، و زندگى خود را مجددا با صفا گردانند.
محبت را باید همیشه گرم نگهداشت
محبت و صفا و گرمى و و صمیمیت که لازمه زندگى مشترک و رمز موفقیت خانواده است ، هر چند پدیده بسیار مهم و گرانقدرى است که هرگز با معیارهاى مادى قابل مقایسه نیست و آنقدر ارزشمند است که حقیقت ارزشمند مقام انسانى زیبنده آن است و به هر موجودى که این اکسیر زده شود، نسبت به محبوب سر از پا نمى شناسد، و غافلان از محبت هرگز نمى توانند حال و هواى یک عاشق علاقمند را درک کنند.
به هر حال هر قدر که این علاقه ارزشمند است ، مثل تمام امور ارزشمند دیگر ایجاد و محافظت از آن نیز کار راحتى نخواهد بود.
غرض ما این است که دوستان مخصوصا همسران جوان بدانند که محبت خود بخود نمى ماند، این اکسیر ارزشمند را در وجود خود و همسرتان باید همواره پر حرارت نگه دارید، به علاقه و محبت سابق تکیه نکنید، تا مى توانید محبت کنید، لطف کنید، صفا نشان دهید، و عوامل محبت که در میان شما حاکم است به سردى و ظلمت گرایش پیدا نکند.
کسى که گرمى و نور نمى خواهد زحمتى هم نمى کشد و همه چیز على القاعده سرد و بى نور است ، اما کسیکه نور و گرمى مى خواهد باید آتش روشن کند، و اگر مى خواهد نور و حرارت باقى باشد، باید همواره این آتش را روشن نگه دارد و الا اگر غافل شود و بجاى رعایت آتش سرگرم مثلا مطالعه و مسائل دیگر شود، بناچار آتش خاموش مى شود، نور و گرماى موجود نباید ما را از ادامه آن غافل نکند.
کانون خانواده نیز همینطور است ، شور و حرارتى که اول ازدواج بدست مى آید، نباید عروس و داماد را غافل کند و بدون توجه به اینکه این حرارت و صفا احتیاج به مواظبت و نگه دارى دارد، مشغول زندگى شوند، و چون مدتى گذشت کم کم آتش محبت و صفا رو به افول نهد و چون بفکر روشن نگه داشتن آن در طول زندگى نبوده اند، پس از مدتى کانون دل خود را سرد و بى رونق نسبت به یکدیگر احساس مى کنند.
پس همواره مراقب باشید، چه زن و چه مرد، نباید مشکلات منزل و خارج ، کسب و کار و لباس و آرایش و مرض و سلامتى و غیره چنان ما را به خود مشغول کند که هرگز متوجه مساله اصلى خانوادگى یعنى صفا و صمیمیت نشویم .
آرى گاهى هم خود را از مسائل اطراف جدا کنید و محاسبه کنید که همسرتان علاقه اش نسبت به شما چگونه است ، شما نسبت به او چه علاقه دارید، اگر احساس نقصانى مى کنید سعى کنید که آن را با ایجاد محبت برطرف کنید.
اخلاق و ارزشها را با رفتار خود به طفل تلقین کنید
ارزشهاى اخلاقى را برایش تلقین کنید، آن هم در عمل ، یعنى به گونه اى بر خورد کنید که باور کند، علم بهتر از ثروت است ، اخلاق بهتر از جمال و مال است .
اگر شما در سخنان و برخوردهاى خود نسبت به دیگران ، همیشه ارزش را به مال و جمال و مقام و رفاه بدهید، فرزندتان هم همانگونه بار مى آید.
او همواره به فکر رسیدن ، به این ارزشهاى کاذب خواهد بود. پدر و مادر آگاه ، وقتى از کسى تعریف مى کنند و آن را بزرگ مى شمرند باید بخاطر جنبه هاى اخلاقى و مهم باشد، تا بچه هم عملا این را باور کند، شما دیده اید که اگر خانواده به نظافت و تمیزى اهمیت دهند، فرزندان آنها هم تمیزى و نظافت بر ایشان اهمیت مى یابد.
مبادا که پدر و مادرى ، بخاطر کیفیت غذا خوردن و یا شستشو و یا لباس پوشیدن ، دهها بار با فرزندانشان صحبت کنند و تذکر دهند.
اما نسبت به اخلاق او دین او راستگوئى او، بد دهن نبودن او، حسود نبودن و یا تنبلى او تذکرى ندهند یا جدى برخورد نکنند.
- خوش اخلاق باشید.
(( حسن الخلق یورث المحبة .))
حضرت على علیه السلام فرمود: خوش اخلاق بودن ، دوستى مى آورد(-دارالسلام ج 3، ص 402 و 403 و 404 و 413)
، و فرمود: سه چیز محبت مى آورد، خوش اخلاقى ملایمت نیکو و تواضع .( دارالسلام ج 3، ص 402 و 403 و 404 و 413.)
ده دستور براى خوشبختى در ازدواج و خانواده
موفقیت در زندگى و ایجاد یک کانون آرامش و با صفا که در آن زن و شوهر و فرزندان بتوانند، از زندگى خود حداکثر بهره را ببرند در گروه انجام دستورات که جهت راهنمائى و تذکر عزیزان به ده دستور سعادت بخش اشاره مى کنیم .
1- نظم و ترتیب
(( اوصیکما و جمیع ولدى واهلى و من بلغه کتابى بتقوى االله و نظم امرکم . ))
حضرت على علیه السلام در وصیتنامه خود به امام حسن و امام حسین فرمود: شما و تمام فرزندان و خانواده و هرکه نوشته من به او مى رسد، همه را به تقوى الهى و نظم در کار وصیت مى کنم .( -نهج البلاغه .)
موفقیت در زندگى به نظم است ، اگر با نظم و ترتیب و مدیریت صحیح که در روایات به تقدیر المعیشة تعبیر شده است ، توجه کنیم ، بسیارى از مشکلات و کمبودها کمرنگ مى شود.
نبودن نظم و ترتیب و بى حساب و بى اندازه کار کردن ، معنایش هدر دادن نیروهاست .
چه بسا خانواده اى که با داشتن چند تا خدمتکار و وسائل متعدد رفاهى ، هنوز نتوانسته اند خانه را اداره کنند و از بهم ریختن اوضاع شکایت دارند.
یکى از امتیازات زن ، عقل معاش داشتن است ، یک بانوى شایسته باید بداند ضروریات زندگى چیست ؟ چه چیزهائى از نظر اهمیت در رتبه دوم یا سوم مى باشد.
زمان خود و امور خانواده را چگونه باید تنظیم کرد.
وگرنه هر چقدر هم که در آمد بالا باشد اگر براساس بى نظمى و هوس و بدون کنترل خرج شود، نه تنها رفع نیاز نمى کند که باعث افراط و تفریط و غم و غصه دائمى خواهد شد.
بسیارند کسانى که اگر به آنها مبلغى داده شود نمى دانند چگونه با آن زندگى را بگردانند.
بسیارى از گرفتاریهاى خانواده ، امروز ناشى از کمبود درآمد نیست ، بلکه در اثر بى نظمى در مخارج است .
آرى یک لشکر عظیم اما بى نظم در مقابل سپاهى اندک ولى منسجم و منظم شکست خواهد خورد، به همین جهت است که علم خانه دارى و رسیدگى به امور منزل و مسائل آن خصوصا براى بانوان جنبه حیاتى دارد، و مى تواند خانواده را که زیر بناى اجتماع است ، موفق و سالم سازد، و این وظیفه پدران و معلمان آگاه است که د راین راستا کوشا باشند، و باید اقرار کنیم که دیگران از ما در این مساءله پیش افتاده اند.
صلاح مسلمان در این سه چیز است .
(( لا یصلح المرء الا ثلاثه : التففه فى الدین و الصبر على النائبه و حسن التقدیر فى المعیشة ))
امام صادق علیه السلام فرمود: مرد مسلمان را جز سه چیز اصلاح نمى کند، بینش و آگاهى در دین ، استقامت در مصیبت و سختیها و برنامه ریزى خوب در زندگى .( وسائل ج 12 ص 41.)
2- اعتماد و خوش گمانى
زندگى احتیاج به اعتماد و خوش گمانى دارد، گرچه گمان نیک ، نسبت به مسسلمانان همیشه لازم است و قرآن مجید مى فرماید: (( اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تحبسسوا. ))
از بسیارى از گمانها اجتناب کنید، همان برخى از گمانها گناه است ، تجسس نکنید(سوره حجرات آیه .)
در یک زندگى مشترک و خانواده ، مرد و زن باید به کمال خوشبینى و اعتماد را داشته باشند، و در راه تقویت این صفت بکوشند، پیامبر اکرم (ص ) فرمودند: خداوند متعال خون و مال مسلمان را و اینکه به او گمان بد برده شود حرام است .( سفینة ج 2 باب ظن .) شیطان نیز در این میان ، انسان را به شدت تحریک مى کند و مى خواهد با قوى کردن برخى احتمالات و وسوسه هاى گوناگون ، اساس خانواده را بر هم زند.
یک مسلمان هرگز نباید کسى را متهم کند، و با در اثر بدگمانى از شیطان پیروى کند، و رفتار او با همسرش یا دیگران تغییر کند.
غیرت بى جا
(( ایاک و التغایر فى موضع الغیره فان ذلک یدعو الصحیحة منهن الى القسم . ))
امیر المومنین (ع ) به امام حسن فرمود: بپرهیز از غیرت بى جا (سختگیریهاى نامعقول و احیانا متهم کردن همسر) زیرا این کار زن پاکدامن را به آلودگى گرایش مى دهد.( وسائل ج 14 ص 175.)
تاءثیر تهمت زشت
پیامبر اکرم (ص ) فرمود: هر مردى که همسر خود را به زنا نسبت دهد از کارهاى نیک خود جدا مى شود همچنانکه ما از پوست خود بیرون مى رود (اعمالش باطل مى شود) و به مقدار هر موئى که بر بدن اوست هزار گناه برایش مى نویسند.( بحارج 100 ص 249.)
3- دین اسلام دین پاکیزگى و زیبائى است .
(( من اخلاق الانبیاء التنظف . ))
امام رضا علیه السلام فرمود: نظافت و تمیزى از اخلاق پیامبران است .( بحار ج 78 ص 335.)
و حضرت رضا علیه السلام فرمود:
بوى بد را از خود با آب دور کنید و خود را تمیز کنید، همانا خداوند از کسانى کثیف هستند ناخشنود است .( لئالى الاخبار ج 4 ص 182.)
پیامبر اکرم (ص ) فرمود: هر کس لباسى مى پوشد، آن را پاکیزه نگه دارد.( مکارم الاخلاق ص 41 و 42.)
و امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند زیبائى آراستن را دوست مى دارد.( مکارم الاخلاق ص 41 و 42.)
آرى در دین اسلام آنقدر به پاکیزگى اهمیت داده شده است که اگر بخواهیم احادیث مربوط به آن را بیاوریم از حوصله کتاب بیرون خواهد بود.
مرورى گذرا بر احکام حیات بخش نشان مى دهد که تاءکید بر روى پاکیزگى و تمیزى در هیچ مذهب و آئینى مثل اسلام نبوده است .
این را باید در ردیف معجزات اسلام شمرد که با وجود آنکه مغز و روح آن ، براساس طهارت روح تقویت ارتباط با خداست ، و با آنکه نماز با ارزشترین وسیله ارتباطى با خدا شمرده است ، به گونه اى که ستون دین و معراج مؤ من و بهترین عمل شده است .
در عین حال نماز را از چند جهت مشروط به پاکیزگى نموده است ، از طرفى غسلهاى متعدد که به معنى شستن تمام بدن است ، چه بعنوان واجب و یا مستحب در زمانهاى متعدد ذکر شده ، از طرف دیگر شرط صحت نماز وضو قرار داده شده که بیشتر در معرض آلودگى و سرایت هستند مى باشد.
مخصوصا وضوء مستحب ، که همیشه نیکو است و به آن سفارش شده است .
از طرف دیگر بدن و لباس نماز گزار باید از نجاستها مثل ادرار و غائط و خون ومنى ، سگ و مردار و شراب پاک باشد.
گذشته از اینها تاءکید بسیار در زدن مسواک و خلال کردن مضمضمه و استنشاق و رفتن به حمام و گرفتن ناخن و موهاى زیاد بدن ، و شستن دستها هنگام غذا، تمیز نگاه داشتن لباس و موى سر و مرتب نمودن آن و موارد متعدد دیگر که بخوبى نمایانگر این حقیقت است که اسلام معنویت را از مسیر رعایت بهداشت و نظافت ، تاءمین مى کند.
امام هفتم حضرت موسى ابن جعفر علیه السلام فرمود: خلال کنید (غذاهاى مانده را از دهان و میان دندانها و خارج کنید) چرا که یک نوع تمیزى است و تمیزى از ایمان است با صاحب خود در بهشت .( لئائى الاخبار ج 2 ص 322.)
و حضرت على علیه السلام فرمود: با آب ، بوى ناهنجارى که موجب اذیت است ، از خود دور کنید و خود را پاکیزه کنید، به خودتان برسید و مواظب باشید، همانا خداوند از بنده هاى کثیفى که از بوى بد آنان همنشین آنها ناراحت مى شود، ناخشنود.( بحار ج 73 ص 84.)
یک مرد و یا بانوى موفق ، همراه سعى مى کند، که خود و فرزندان و لباس و خانه و اثاث آن زیبا و تمیز نگه دارد، تا صفاى زندگى با تمیزى و زیبائى افزایش یابد، انسان خود بخود مشتاق زیبائى و تمیزى است و از آن لذت مى برد، و ما در فصل مربوط به آداب زندگى مخصوصا بانوان ، توضیح داده ایم ، در اینجا این حدیث شریف رااضافه مى کنیم که امام باقر علیه السلام فرمود:
زنها دوست دارند مردها را به همان گونه آراسته ببیند که مردها دوست دارند زنها را آنگونه آراسته ببینید.( مکارم الاخلاق ، ص 89.)
4- گذشت و تفاهم لازمه موفقیت در ازدواج است .
اگر کسى در خانه اى تنها باشد، آزاد است که با صداى بلند کتاب ، بخواند، هر کجا که خواست بخوابد به هر قسمت که خواست برود، هر چیزى را هر کجا که خواست قرار دهد، اتاق گرم کند یا نکند، لباس بپوشد یا نپوشد، هر لباسى را که خواست انتخاب کند.
اما اگر د ر آن خانه یک نفر دیگر هم نمى تواند نسبت ، آزادیهاى او محدود مى شود، دیگر نمى تواند هر طور که مى خواست ، صدا کند، بلکه باید مراعات دیگر را هم بنماید، وقت خواب باید براى دیگرى ایجاد مزاحمت نکند، اموال خود را به گونه اى قرار دهد که او بتواند قرار دهد، گرمى اتاق مناسب هر دو باشد، حتما باید لباس بپوشد و مسائلى از این قبیل .
با ذکر این مقدمه ، تصدیق مى نمائید که اجتماع چند دو نفرى آن ، با تمام مزایائى که دارد، لازمه آن محدودیت آزادیهاى فردى است .
اگر زن و یا شوهرى گمان کند که مى تواند بعد از ازدواج تنها به دلخواه خود عمل کند، سخت در اشتباه است ، ازدواج طبعا یک نوع محدودیت را در خواسته ها ایجاد مى کند، وقتى هماهنگى داراى آن همه امتیاز است ، طبعا مى بایست این محدودیتها را پذیرفت تا به آن امتیازات رسید. هر کدام از زن و مرد باید شهامت گذشت و مدارا و صرف نظر از برخى خواسته ها را داشته باشد، و هرگز نباید مثل دو آهن سرد باشند، که هرگز با هم قابل تفاهم و اتحاد نیستند.
مرد هرگز نباید خود را صاحب و مالک زن فرزند بداند: و در خانه به استبداد حکومت کند، و به سلیقه و نظریات افراد خانواده بى اعتنا باشد.
زن نیز نباید انتظار داشته باشد، که اگر برخى از نظرات وى مورد قبول و انجام مرد قرار نگرفت بى تابى و بد اخلاقى پیشه کند و خلاف توقع او شود.
5- با یکدیگر زیبا صحبت کنید
اما صادق علیه السلام فرمود: پبامبر اکرم روزى با همسر خود عایشه بودند که مردى اجازه ورود خواست ، پیامبر فرمود: این برادر هم گروه ما بد آدمى است ، عایشه برخواست و به اتاق رفت ، پیامبر اکرم اجازه داد و آن مرد وارد شد، پیامبر اکرم (به خوبى با او برخورد کرد) وقتى رفت ، عایشه عرض کرد: شما با آن سخنى که راجع به او فرمودید باز با روى گشاده و با او برخورد نمودید؟
پیامبر اکرم (ص ) فرمود: از بدترین بندگان خدا کسى است که ، مردم از همنشینى با او بخاطر بد دهنى او ناراحت باشند.( بحار ج 16 ص 281.)
جواب پیامبر اکرم به توهین مرد یهودى
امام باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم و عایشه با هم بودند که یک مرد یهودى آمد و گفت : سام علیک ، یعنى مرگ بر تو باد (بجاى گفت : سام که بمعنى مرگ است ) پیامبر اکرم (ص ) فرمود: علیک (بر تو باد).
او رفت ، مرد دیگرى آمد و باز مثل همان شخص سلام گفت : و حضرت همان جواب را داد، سومى هم آمد و همینطور شد. عایشه که از دیدن این صحنه به شدت خشمگین شده بود، صدا برآورد که : مرگ و خشم و لعنت بر شما باد اى یهودیان اى برادران میمون و خوک .
پیامبر اکرم (ص ) فرمود: اى عایشه اگر فحش به صورتى در مى آمد، صورت زشتى مى داشت ، نرم خوئى هر کجا آمد آن را زیبا کرد، و از هر کس که رفت ، او را زشت نمود.
عایشه عرض کرد: یا رسول الله مگر نشنیدید اینها گفتند: که مرگ بر شما؟ حضرت فرمود: چرا شنیدم ، ولى تو مگر جواب مرا نشنیدى که گفتم : بر خودتان باد، وقتى مسلمانى بر شما سلام کرد، بگوئید سلام بر شما، و چون کافر بر شما سلام کرد بگوئید: بر خودت باد (بحار ج 16 ص 285.) (نه بیشتر).
6- دیگران چگونه اند؟
یکى از مسائلى که از ابزار شیطان حساب مى شود و براى فریب زن و مرد و ایجاد سردى و کدورت میان آنان ، از آن استفاده مى کند، زیبا جلوه دادن ناداشته هاست . قرآن مجید این کار را از ابزار شیطان معرفى کرده است که شیطان مردم را نسبت به کارهاى زشت تشویق مى کند و آن کارها را در نظر شان نیک جلوه مى دهد.( سوره نساء، آیه 119)
شیطان این کار را امروز در جامعه کنونى بشر در زمینه بى حجابى و آزادى زنان در خود نمائى ، راحت تر انجام مى دهد.
بسیارى از کدورتها براى افراد هوسران و نادان از آنجا شروع مى شود که برداشتى سطحى و ظاهرى از کیفیت زندگى دیگران نموده و آن را با خود مقایسه مى کنند و بالطبع وضع موجود یا همسر خودشان را پائین تر و دیگرى را بهتر مى یابند، آن وقت سردى و کدورت را به خاطر احساس عدم موفقیت ، شروع مى کنند.
در جامعه گذشته قبل از این آزادى که به معنى بى بند و بارى زن و مرد و است ، عشق و علاقه میان اغلب خانواده ها تا آخر عمر باقى مى ماند و اگر کدورتى هم بود اندک و آن هم به خاطر مسائل دیگرى بود که عمومى نبود، اما امروز جوانان هوسران و تنها به خاطر مسائل شهوى فریب لحظاتى هم جدا را خورده و سپس با سرد شدن آن احساس ، از هم جدا مى شوند و به دنبال دیگرى مى روند. در جامعه اى که دختران و زنان در معابر عمومى تحت اختیار و نظر جوانان قرار مى گیرند، چطور ممکن است که چشمان مست شوهر به زن زیباتر از همسر خود بیفتد و نسبت به همسر دلسرد نشود و یا بالعکس ؟!
اینکه گفته اند نوسانهاى علاقه شوهر به همسر خود در جامعه کنونى سه مرحله دارد:
مرحله اول : دوران نابینائى است که شوهر در این مرحله بقدرى داغ است که مى خواهد جهان را فداى همسرش کند، در این مرحله آقاى داماد نقائص نو عروس خود را نمى بیند، در مرحله دوم ، دوره اعتدال است که شوهر جهان را فداى زن نمى کند و نواقصى در او مى بیند مرحله سوم وضع به سردى گرائیده و محبت یخ مى زند.
علت این سردى مشخص است ، مردى که چشمش به زنى زیبا بیفتد، و با دمى همسخن گردد، جز زیبائى چیزى نمى بیند و زنى که دمى با مردى همنشین شود جز مهر و عاطفه نمى بیند. طبیعى است که هر یک از این دو از همسر خود دلسرد شوند، با این وجود همسر بیچاره چگونه مى تواند خود را همچنان مى تواند خود را همچنان محبوب همسر خود نگه دارد.
در قضاوت عجله نکنید
آنچه قابل دقت است این است که در قضاوت عجله نکنید، شیطان همراه سعى مى کند که شما را با حرص و طمع به آنچه ندارید آرزومند کند و آن را جلوه دهد و نسبت به همسر و زندگى خودتان دلسرد گرداند، محبتها و زیبائیها و مسائل دیگرى که بطور مقطعى و گذرا از دیگرى مشاهده مى کنید بمعنى دوام آن نمى باشد.
کانون زندگى را نباید با برخى برخوردها مقایسه کرد، هر عیب و نقصى را نمى توان با چند تماس درک کرد، به همراه هر کسى نکات منفى و مثبت فراوانى یافت ، مى شود، شیطان ذهن شما را خراب نکند و سعادت خود را بخاطر هوسهاى ابلهانه خراب نکنید، چه بسیار بوده اند جوانانى که با تصمیمات عجولانه و خیالات واهى و بهشتهاى موعود و پوچ به دام شیادانى افتاده اند که جز فساد و بدبختى نصیب آنها نگردیده است .
هیچ کس خوب مطلق و یا بد مطلق نیست ، و هیچکس هم از هر جهت با شما هماهنگ نخواهد بود، زندگى لازمه اش اصطکاک و برخورد است که اگر بى تابى و کم حوصلگى در کار نباشد براى رشد و سعادت شما مفید نیز خواهد بود.
به خدا توکل کنید و راضى باشید
((من عتبت على الزمان طال معتبته ))
امام چهارم علیه السلام فرمودند: هر که بر روزگار خرده گیرد، اعتراض بسیار خواهد داشت .( بحار ج 68 ص 154 و 155 و 156.)
و پیامبر اکرم (ص ) فرمود: هر که توکل کندو قناعت نماید و راضى باشد به هدف رسیده است .( بحار ج 68، ص 154 و 155 و 156.)
و فرمود: سه چیز است که اگر خداوند در کسى آنها را جمع کند، خیر دنیا و آخرت را به او داده است ، به سرنوشت خشنود بودن ، هنگام بلا صبر کردن ، و دعا کردن در هنگام سختى و راحتى .( بحار ج 68، ص 154 و 155 و 156.)
و فرمود: بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده مى شود، وقتى خداوند بنده را دوست بدارد، او را به بلاى بزرگ گرفتار مى کند، هر که راضى باشد براى او نزد خدا رضاست و هر که ناراضى باشد براى او نزد خدا نارضایتى است . (اصول کافى ، ج 4، ص 325.)
راه مبارزه با این آفت
براى مبارزه با این وسوسه شیطانى سعى کنید، ارزشهاى حقیقى را در وجود خود زنده کنید، و به آن افتخار کنید و آن را معیار قرار دهید، عاقل باشید و به جاى بلند پروازى ، وضع موجود خود را در نظر بگیرید، خواهید دید که براى شما راههاى سعادت همواره است .
همچنانکه مى بایست از رفتن و مجالست با افرادى که مظاهر دنیا و جلوه رفاه طلبى هستند و شما و همسر و فرزندان شما را دچار حرص و طمع و حقارت مى کنند، اجتناب کنید، همواره به زیر دست خود نگاه کنید، تا امیدوار و با نشاط باشید، و نسبت به نعمتهاى الهى شکرگذار گردید، اگر سلامتى دارید، دین دارید، اخلاق دارید، همسر خوب دارید، به اینها افتخار کنید که هیچ نعمتى به پاى اینها نمى رسد.
سفارشات پیامبر(ص ) به سلمان
سلمان فارسى گوید: دوستم پیامبر(ص ) به من سفارش چند کار را نمود که من در هیچ حالى آنها را رها نمى کنیم 1- سفارش نمود که به افراد پائین تر از خود (در امور دنیوى ) نگاه کنم و به بالا دست خود نگاه نکنم (زیرا نگاه به افراد مالى موجب رضاى به دارائى خویش و خشنودى از خدا و تشکر از روى مى گردد و بر عکس نگاه به بالاتر از خود موجب احساس کمبود و ناراحتى ، و حسادت و ناخشنودى و ایجاد حقارت و کینه و انواع گناهان مخصوصا ناشکرى از خدا خواهد بود) 2- مرا سفارش کرد که فقرا را دوست داشته باشم و به آنها نزدیک شوم (اطراف ثروتمندان نباشم تا ثروتشان معیار و ارزش گردد، بلکه فقر را پر و بال باشم ) 3- مرا سفارش کرد که حق بگویم گرچه تلخ باشد 4- و اینکه به فامیلم رسیدگى کنم گرچه او به من پشت کرده باشد 5- و اینکه از مردم هیچ درخواستى نکنم 6- و اینکه زیاد بگویم لا حول و لا قوة الا بالله که گنجى است از گنجهاى بهشت .( -وسائل ج 6 ص 309.)
7- احساسات ، راه ایجاد محبت است ، استفاده کنید
عقل و احسساس دو کانال فهم و ادراک براى انسان است ، لیکن در اغلب مردم ، حتى بسیارى از اندیشمندان ، تاءثیر احساس بر افعال و روحیات افراد، بیشتر و مؤ ثر از عقل است ، و به همین جهت است که راهزنان سعادت ، از این خاصیت روحى افراد سوء استفاده مى کنند، و با تجربه احساسات مردم ، حتى بر عقل آنها غلبه مى کنند، زیرا عکس و صحنه هاى محرک ، و یا سخنان شیرین همه لذتهاى نقدى هستند.
و به همین دلیل بسیارى از مردم فریب ظاهر زیباى جنس و کالا و یا شیرین زبانى کسى را مى خورند، و چه بسا از زشتى درون آنها هم غافل مى مانندى یا اعتنا نمى کنند.
به همین جهت است که شما مى بیند، مثلا تلویزیون بیش از رادیو مشترى دارد، چون علاوه بر گوش ، چشم نیز احساس مى کند و لذت مى برد، و یا یک مطلب وقتى ساده بیا: مى شود، آنقدر مؤ ثر نیست ، که با آهنگ زیبا و به ویژه در قالب شعرى زیبا بیان شود، اینها همه دلیل تاءثیر عمیق احساسات بر انسان است ، که حتى بر عقل او نیز غلبه مى کند.
حالا که این حقیقت را دانستم ، چه بهتر که از این راه براى ایجاد تفاهم و محبت بیشتر در خانواده استفاده کنیم ، از احساسات همسر خود انتخاب کنید، و با نشان دادن جلوه هاى مطلوب او، تفاهم و محبت را ایجاد کنید.
سخن زیبا و شیرین ، احترام و تعارف ، زیبائى و تمیزى در بدن و لباس و زندگى و مسائلى از این قبیل ، مى تواند، نشاط آفرین و جذاب باشند، نگوئید محبت باید در دل باشد؟ آرى محبت در دل است ، اما ایجاد آن بستگى به کارهائى دارد که شما انجام مى دهید، و تظاهر به دوستى و نشان دادن و برخورد زیبا و خلاصه آنچه دیگرى از آن لذت مى برد یک راه ایجاد محبت و تداوم آن است .
8 - احساس همدردى و غمخوارگى
زن شوهرى که به حقیقت ازدواج و برنامه سعادت و موفقیت آن آگاهى دارند، و مى دانند که بادید این بنارا با محبت استوار گردانند توجه دارند که یکى از عوامل محبت که موجب گرمى و صفاى زندگى است احساس همدردى و غمخوارگى با یکدیگر است .
مثلا اگر زن از شوهر تقاضائى دارد، توجه کند که آیا تهیه آن براى شوهرش چقدر مقدر است ، اگر واقعا تهیه این امور ولو جزء ضروریات دسته دوم اول باشد، براى شوهر موجب نگرانى و غم و خستگى و فشار طاقت فرساست .
همکارى و همدلى ایجاب مى کند که نگرانى و فشار و سختى شوهر، را در وجود خود احساس کند و کارى را که موجب فشار بر شوهر است ، فشار بر خود بیند، و از آن مسئله درگذرد، کما اینکه همین مسئله در طرف شوهرم هم صادق است ، اگر شوهر احساس مى کند کارى و یا کمبودى و یا مسئله براى همسرش ناراحت کننده و طاقت فرسا، صمیمیت و صفا ایجاب مى کند که ناراحتى همسرش را ناراحتى خود احساس کند و حتى المقدور آنرا برطرف کند، این است همکارى و همدلى در زندگى نه اینکه زن فقط به احتیاجات و خواسته هاى خود نظر کند و از شوهر و امکانات او و روحیات وى غافل شود و یا مرد فقط به فکر تاءمین مسائل کلى و عمومى زندگى باشد و یا فقط به فکر خود باشد و از همسرش غافل شود.
در خوشیها و تلخیهاى زندگى یکدیگر را سهیم بدانید، آن وقت احساس مى کنید که چه زندگى شیرین و هماهنگى خواهید داشت ، اینکه شوهر هر غذائى دوست داشت بخورد و هر وقت که خواست مسافرت کند و هر شرائطى که خود مى خواهد تحمیل کند بدون در نظر گرفتن خواسته همسر خود، کارى عاقلانه نیست .
البته معلوم است که رعایت یکدیگر در مسائل زندگى به معناى زیر پاگذاردن دستورات دین و یا عقل نیست ، هیچگاه ناخشنودى خدا نباید با خشنودى مخلوق معاوضه گردد.
مسئله واجب و حرام و بسیارى از امور مکروه و مستحب از این دائرة جداست ، چرخ زندگى معمولا در محور وسیع مباحات که به اختیار افراد نهاده شده است گردش مى کند و سخن نیز در آنجاست که ، زن و شوهر در جائى که به اختیار آنها نهاده شده است چگونه تصمیم گیرى مى کنند و گام برمى دارند.
اینکه بعضى از زنها در برخورد با مسائل زندگى مى گویند، وظیفه شوهر است که فلان چیز را بخرد، باید فلان چیز را تهیه کند، یا باید چنین و چنان کند، و یا شوهر بگوید وظیفه زن است که بشوید، بروید و پخت و پز کند و اینگونه مسائل ، جز ایجاد سردى و رقابت و ادارى کردن زندگى چیز دیگرى نیست .
نه زن باید فرصت بگردد که از کار شانه خالى کند و از محبت شوهر سوء استفاده کرد، کارهاى خود را به شوهر واگذار کند و نه شوهر باید گمان کند که هر چه مى شود باید به زن فشار آورد و در خانه دست به سیاه و سفید نزند همچنانکه بعضى از نادانهاى متعصب مى پندارند که کار در خانه براى مرد عار است و از علامت موفقیت مرد این است که آب خوردن هم باید به دستش دهند و او دست به هیچ کارى نزند، من در تعجبم که پیروان پیامبر و شیعیان حضرت على علیهماالسلام ، با وجود آن همه روایاتى که صریحا دلالت مى کند، ایشان در خانه به همسر کمک مى کردند، چگونه چنین اندیشه اى دارند، خیر، هر دو باید آنچه زندگى مشترک آنها اقتضا مى کند و طبق برنامه اسلامى که در احادیث آمده رفتار کنند، زن در میان خانه و مرد بیرون خانه ، اما اگر یکى از دو طرف توانست در حد معقول به دیگرى کمک کند، انجام دهد اما نه به این معنى که اگر بانوئى دید همسرش به کمک او آمد و مثلا جاروب کرد از این به بعد به جاى تشکر از محبت وى تنبلى پیشه کند و جاروب کردن را به عهده شوهرش بگذارد، مثل دو دوست دوستانه زندگى کنید. و آنچه دوستى اقتضا مى کند انجام دهید، زندگى اداره دولتى نیست که گمان شود زن و شوهر جز وظایف مقرر وظیفه دیگرى ندارند.
- هرگز ناامید نباشید، عاقل باشید.
انسان موجودى است ، انعطاف پذیر، که مى تواند در اثر تکرار و عادت ، روحیات و عواطف خود را تغییر دهد، و به همین جهت است که انقلابهاى درونى و یا جهشهاى روحى را در برخى مشاهده مى کنیم ، توضیح کامل این حالت محتاج به بحث بسیار است توجه شما را به یک مثال جلب مى کنم .
آیا مصیبت زده اى را دیده اید که عزیزى را از دست داده است ؟ حالات او را در سه روز بعد در نظر بگیرید، آیا اضطراب و هیجان او همان اندازه است ؟ حالا یکماه بعد او را در نظر بگیرید، و بالاخره یک سال بعد را، مى بینید که او بعد از مدتى ، هرگز آن نگرانى و تشویش اولیه را ندارد چرا؟ آیا مصیبت بر طرف شده یا کم شده است ؟ خیر، مصیبت همچنان پابرخاست ، آنچه تغییر کرده مصیبت زده است نه مصیبت ، او در اثر مرور زمان به آن عادت کرده است ، در حقیقت خود مصیبت سنگین نبود، بلکه چون تازه بود سنگین بود و چون از تازگى افتاد. دیگر سنگین نیست ، به همین جهت است که گفته اند، هنگام مصیبت شخص داناکارى مى کند که جاهل چند روز بعد خواهد کرد، البته نویسنده خود معترف است که استقامت در مقابل مصیبت مثل نوشتن آن ساده نیست ! ولى نتیجه درخشانى در پى دارد.
این مقدمه براى مقاومت در مقابل سختیها بیان شد، شما اگر در زندگى خداى ناکرده به ناکامى یا بلائى دچار شدید هرگز نباید همه چیز را تمام به حساب آورید، مصیبتها و مشکلات هر قدر هم زیاد و سنگین باشند، چنان نیست که شما مى پندارند، خیال نکنید که سعادت تمام شد، امیدها رفت ، و خوشبختى پایان پذیرفت ، نخیر، هیچکدام از این ها رخ نداده است ، مگر اینکه شما خود بخواهید آن را ایجاد کنید، لحظات و روزهاى اولیه مصیبت ، روزهاى تیره و تار و غبار آلود هستند، لیکن هرگز معیار آینده و نماى زندگى شما نیستند، اندکى صبر و استقامت از خود نشان دهید، آغاز مصیبت ، با بعد از آن قابل مقایسه نیست ، اگر عاقلانه فکر کنید و خود را نبازید، راههاى نجات و سعادت بسیارند، شما با جزع و فزع و بى تابى و یا بهانه گرفتن به خاطر اینکه چرا اخلاق همسرم چنین است ، رخسارش چنان است ، بدنش فلان عیب را دارد و مانند اینها، فقط مشکل خود را افزایش مى دهید، و خود را ضعیف مى کنید، براى مبارزه با مشکل به اعصاب و نیروى بیشترى احتیاج دارید، با اظهار ناراحتى خود را ضعیف نکنید، حسرت بى خود نخورید، با فکر باز و درایت کامل ، و مرور زمان ، مى توانید عالى ترین نتیجه را بگیرید، و مطمئن باشید، شما مى توانید، خوشبخت باشید، تا مى توانید بر خود مسلط باشید، و براى رفع مشکل بکوشید، و اگر احیانا مشکل طورى بود که قابل حل نیست ، به مسائل اصولى و حقیقت زندگى و نکات مثبت وى توجه کنید و مطمئن باشید که پس از گذشت مدتى باور خواهید کرد که مسئله آنچنان که مى پنداشید قابل اهمیت نبوده و براى شما هم قابل تحمل خواهد شد، شما خیال مى کنید، آن کسى که مثلا با همسر نابینائى زندگى مى کند، هر لحظه عمر او با احساسى شبیه احساس شما نسبت به کورى سپرى مى شود، و زجر مى کشد، ولى هرگز چنین نیست ، گذشت زمان و خوگرفتن با مشکل بهترین رام کننده نفس است .
دانشمندى را گفتند به نظر شما سخت ترین مصیبت چیست ؟ گفت : کورى ، اتفاقا در اواخر عمر نابینا شد، مدتى بعد از او پرسیدند چرا؟ گفت : زیرا واهمه و ترس نابینائى بیش از خودش نگران کننده بود.
دنیا را آنطور که هست بپذیرید
هر کس که در این جهان زندگى مى کند، باید قوانین و لوازم این دنیا را پذیرفته باشد، دنیا محل تزاحم و مشکلات است .
کسى که در این جهان زندگى مى کند، اگر توقع مشکلات و حوادث را نداشته باشد، خود را فریب داده است ، آن دنیائى که مشکلات و سختى در ان نباشد، بهشت است نه جهان ما.
این حقیقت را در زندگى درک کنید و بپذیرید تا نه تنها از بروز حوادث غافلگیر نشوید، بلکه کم و بیش منتظر آن هم بوده و خود را هنگام حادثه نبازید، حادثه در دنیاى ما مساءله عادى و رایج است .
اگر بنا باشد در مقابل هر حادثه بى صبرى و ناامیدى پیشه کنید، و مدام غم و غصه بخورید، جز افسردگى و مریضى و پیرى زودرس براى شما نتیجه نخواهد داد.
صبر و استقامت در قرآن و حدیث
صبر و استقامت یکى از ابزار مهم موفقیت در زندگى هر فردى است ، مخصوصا براى افراد مؤ من و پایبند به اصول اخلاقى و دین .
ارزش صبر در راه سعادت انسان آنقدر زیاد است که خداوند متعال در قرآن مجید دهها بار از آن سخن گفته است ، به این آیه مبارکه توجه فرمائید:
ما قطعا شماها را به امورى مانند ترس و گرسنگى و کمبود و خسارت در اموال و جانها و میوه ها، امتحان مى کنیم ، و مژده باد استقامت کننده ها را، آنها که وقتى مصیبتى به آنان وارد مى شود مى گویند، ما از خدائیم و به سوى او باز میگردیم ، بر اینان باد درود و رحمت پروردگارشان ، و ایشانند هدایت شده گان (سوره بقره ، آیه 155.) گاهى مى فرماید: خداوند با صبر کنندگان است (سوره انفال ، آیه 46.)، گاهى مى فرماید: به زیبائى صبر کن ،( -معارج ، آیه 20.) و مى فرماید: همدیگر را به صبر توصیه کنید،( سوره والعصر.) و مى فرماید: با سختى آسانى است ، با سختى آسانى است .( سوره الم نشرح .)
اینها همه نشانده این حقیقت هستند که صبر و استقامت در سعادت انسان چقدر حساس و مهم است .
امام صادق علیه السلام فرمود: نقش صبر در ایمان ، همانند سر به بدن است ، همچنانکه بدون سر، بدن نمى ماند، بدون صبر هم ایمان نمى ماند.( اصول کافى ، ج 4، ص 140، 142.)
و در حدیث دیگر حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: انسان آزاده ، در همه حال آزاده است اگر سختى ببیند، استقامت مى کند، مصیبتها هر چه بر او زیاد شود او را نمى شکند، گرچه اسیر و مقهور شود، و از گشایش به سختى بیفتد، همچنانکه یوسف صدیق امین ، وقتى برده شد و مغلوب و اسیر گردید به آزاده گى او لطمه نخورد، تاریکى و وحشت چاه و آنچه کشید به او صدمه نزد تا اینکه خداوند بر او منت نهاد و همان ستمگر متجاوز به او را، عبد او قرار داد و او را پیامبر مرسل نمود و امتى را به وسیله او مورد رحمت قرار داد.
آرى چنین است نتیجه صبر که نیکى به دنبال دارد، پس صبر کنید و صبر را به خود تلقین کنید تا پاداش ببرید.( صول کافى ، ج 4، ص 140، 142.)
و در روایت دیگرى حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر مؤ منى که به بلائى مبتلا شود و صبر کند، همانند پاداش هزار شهید براى او خواهد بود.( اصول کافى ج 4 ص 146.)
10 - سعادت دنیا و آخرت در گرو خوش اخلاقى است
(( احسن الناس ایمانا احسنهم خلقا و الطفهم باهله انا اطفکم باهلى .))
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بهترین ایمان را کسى دارد که بهترین اخلاق را دارد و نسبت به خانواده اش مهربانتر است و من از همه شما به خانواده ام مهربانترم .
امام باقر علیه السلام فرمود: هر مؤ منى که اخلاق بهترى دارد، ایمانش از همه کاملتر است .( بحار ج 68.)
و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: در کفه هیچکس روز قیامت چیزى بهتر از اخلاق خوب قرار داده نمى شود.( بحار ج 68.)
و فرمود: آنکه اخلاق خوب دارد همانند پاداش روزه دار در حال عبادت اجر مى برد.( بحار ج 68.)
و فرمود: بیشترین چیزى که امت مرا بهشتى مى کند، تقواى الهى و اخلاق خوب است .( بحار ج 68.)
اینها نمونه اى از دهها روایت است که در اهمیت و فضیلت خوش اخلاقى آورده شده است و هر کس که به سعادت دنیوى و اخروى خود علاقه مند باشد، باید بر اعصاب خویش مسلط باشد، و خوش اخلاق باشد، مشکلات و سختیها براى هر کس کم و بیش رخ مى دهد، اما با برخوردى زیبا و اخلاق خوب ، مى توان از آنها به خوبى عبور کرد.
شما با بداخلاقى ، فقط به سعادت خود لطمه مى زنید، زندگى خود و دیگران را خراب مى کنید، اگر سلامتى مى خواهید، اگر شادى مى خواهید خوش اخلاق باشید، که بداخلاق نه دین دارد و نه دنیا.
(( لا عیش اهنا من حسن الخلق . ))
امام صادق علیه السلام در ضمن سفارش و نصیحتهاى خویش به یکى از اصحاب خود فرمود: هیچ زندگى گواراتر از خوش اخلاقى نیست .( بحار، ج 66، ص 400.)
نتیجه بداخلاقى در خانواده
یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله مردى است به نام سعد ابن معاذ، او در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فوت نمود وقتى به حضرت خبر فوت او را دادند حضرت با اصحاب خود برخواست و دستور داد سعد را غسل دهند و خود کنار درب ایستاد پس از غسل و حنوط و کفن نمودن سعد، چون سعد را بر روى تابوت حرکت دادند، پیامبر پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حرکت کرد، گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفت ، تا اینکه به قبر رسید، پیامبر خود وارد قبر شد و لحد را چید و خشت را بر او قرار داد و با سنگ و گل اطراف خشت را محکم کرد و سوراخها را پوشاند.
چون کار تمام شد، حضرت بر او خاک ریخت و روى قبر را صاف نمود و فرمود: من مى دانم که بزودى بدن سعد متلاشى مى شود و پوسیدگى به سراغ او مى رود ولى خداوند دوست مى دارد بنده چون کارى مى کند آن را محکم انجام دهد (به همین جهت حضرت در پوشاندن قبر دقت فرمود).
چون خاک قبر را صاف نمودند، مادر سعد صدا زد: اى سعد گوارا باشد بر تو بهشت ، پیامبر فرمود: اى مادر سعد ساکت باش و بر خدا جرئت مکن ! همانا سعد تحت فشار (قبر) قرار گرفته است ! نگاه پیامبر برگشت و مردم هم برگشته ، از پیامبر پرسیدند اى پیامبر خدا، از شما کارهائى دیدیم راجع به سعد که نسبت به هیچکس انجام نداده بودى شما بدون کفش و ردا تشییع جنازه کردى ؟ پیامبر فرمود: همانا ملائکه (در تشیع جنازه او) بدون کفش و ردا بودند (زیرا روایت دارد که جبرئیل با هفتاد هزار فرشته جنازه او را تشییع کردند) من هم به آنها اقتدا کردم .
اصحاب گفتند: شما گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتى ؟ پیامبر فرمود: دست من در دست جبرئیل بود هر جا او مى گرفت من هم مى گرفتم ، اصحاب گفتند: شما فرمان به غسل سعد دادى و بر او نماز خواندى و لحد او را در قبر قرار دادى سپس (با این همه فضیلت و احترام که براى سعد بود) فرمودى : آرى در اخلاق او نسبت به خانواده اش زشتى بود(-لئالى الاخبار.) (یعنى بداخلاقى و تندى در خانواده و احیانا بددهنى موجب فشار قبر است گرچه انسان در سایر مسائل صاحب صفات پسندیده باشد. بنابراین آن مردى که نسبت به زن و فرزندان خود با خشونت برخورد مى کند و گمان مى کند تسلط بر خانواده به وسیله خشونت و بداخلاقى دلیل مردى و موفقیت اوست سخت در اشتباه است و در حدیثى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود بدترین مردم کسى است که مردم از ترس ، او را احترام کنند(اصول کافى ، ج 4.)، کانون خانواده زندان نیست که احیانا با خشونت در آن برخورد شود بلکه محل صفا و خشنودى و پرورش جسم و روح انسان است .)
منابع
1-تحف العقول ص 307.
2-نهج البلاغه .
3-وسائل ج 12 ص 41.
4-سوره حجرات آیه .
5-سفینة ج 2 باب ظن .
6-وسائل ج 14 ص 175.
7-بحارج 100 ص 249.
8-بحار ج 78 ص 335.
9- لئالى الاخبار ج 4 ص 182.
10-مکارم الاخلاق ص 41 و 42.
11-مکارم الاخلاق ص 41 و 42.
12-لئائى الاخبار ج 2 ص 322.
13-بحار ج 73 ص 84.
14-مکارم الاخلاق ، ص 89.
15-بحار ج 16 ص 281.
16-بحار ج 16 ص 285.
17-سوره نساء، آیه 119، یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا و در سوره حجر آیه 38 سخن شیطان را نقل مى فرماید که مى گفت : رب بما اغوبتى لازینن فى الارض و لا غوینهم اجمعین الایة .
18-بحار ج 68 ص 154 و 155 و 156.
19-بحار ج 68، ص 154 و 155 و 156.
20-بحار ج 68، ص 154 و 155 و 156.
21-اصول کافى ، ج 4، ص 325.
22-وسائل ج 6 ص 309.
23-سوره بقره ، آیه 155.
24-سوره انفال ، آیه 46.
25-معارج ، آیه 20.
26-سوره والعصر.
27-سوره الم نشرح .
28-اصول کافى ، ج 4، ص 140، 142.
29-اصول کافى ، ج 4، ص 140، 142.
30-اصول کافى ج 4 ص 146.
31-بحار ج 68.
32-بحار، ج 66، ص 400.
33-لئالى الاخبار.
34-اصول کافى ، ج 4.
35-وسائل ج 14، ص 122.
36- -سوره فصلت ، آیه 34.
37-دارالسلام ج 3، ص 326.
38-دارالسلام ج 3، ص 327 و 333.
39-دارالسلام ج 3، ص 348 و 420.
40-وسائل ج 14 ص 10.
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 9 1387